مارکس میگفت که تاریخ خودش را تکرار میکند «نخست به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی» و ژیژک تاکید میکند که تکرار به صورت کمدی حتی میتواند وحشتناکتر از تراژدی اولیه باشد.
آری وضعیت این روزهای ما، وضعیت کودکان در برابر ایدئولوژیهای راست افراطی و سرنوشت کودکان فرودستی که آماده کودک سرباز شدن هستند همین است. تکراری که دیگر کمدی نخواهد بود بلکه وحشتناکتر از تراژدی اول است.
قطعا بدون اطلاع از تراژدی اول نمیتوان از دهشتناک بودن تکرار تاریخ درک درستی یافت. بیایید در اینجا نمونه عریان این تراژدی را باهم مرور کنیم و اگر دوست داشتید بخش کمدی یا همان رخدادِ دهشتناکتر را شما بنویسید و یا در ذهنتان مرور کنید.
اما این تراژدی کجا اتفاق افتاد؟
این تراژدی از آنجا شروع شد که بخاطر شکستهای تاریخی، حسِ حقارت در میانآلمانیها زیاد شده بود. جامعه محافظهکار پیش از آلمان نازی مانند این روزهای ما به شدت دلتنگ گذشته شکوهمند خود شده بود. به مرور زمزمههای منجی می آمد. نه اینکه حکومت آن زمان خوب بود و باید پا برجا میماند. حکومت نهایت فساد و ناکارآمدی را داشت.
طبقه متوسط روز به روز کوچکتر میشد و توان اقتصادی و سیاسی اش را از دست میداد. همین شرایط و انفعال زمینهای بود برای اینکه «بازگشت به گذشته» نقل مجالس مردم شود. همه در فکر گذشته پرافتخار بودند. باز یادآور میشوم که ناکارآمدی حکومت وقت مهم و تسریعکننده این ذهنیت بود. و قطعا مردم برای رهایی باید دست به تغییرات اساسی میزدند.
نازیها برنده این بازی شدند. آنها بودند که سوار موج تغییرات و خواستههای به حق مردم شدند .نازیها بودند که این تراژدی را به اوج رساندند. چگونه و با چه روشی؟ احتمالا بنا به تجربه زیستیتان در ایران بگویید شستشوی مغزی و ترویج ایدئولوژی. سازمانها و نهادهای زیادی همراه نازیها شدند اما مهمترین سازمانی که این تراژدی یعنی بکارگیری کودکان برای پیشبرد سیاست را رقم زد نامش جوانان هیتلری و اتحادیه دختران بود.
جوانان هیتلری و اتحادیه دختران، چهره یک اجتماع و جامعه بیطبقه را از خود به نمایش میگذاشتند. این جوانان که در واقع از طریق اردوهای تفریحی و برنامههای فرهنگی به خیل جوانان هیتلری جذب میشدند در نهایت به عنوان کودک سرباز مورد استفاده قرار گرفتند.
کار جوانان هیتلری بر پایه عبارت مبهم «اصول انقلابی رهبری شخصی جوانان» قرار داشت و البته ایدئولوژی آنها بدون هرگونه ابهامی همان ایدئولوژی حزب نازی بود. اتحادیه دختران آلمان که یک نهاد تحت امر رهبری جوانان هیتلری به شمار میآمد نیز از همین قواعد و اصول پیروی میکرد.
بسیاری از جوانان هیتلری و دختران آلمان، دختران و پسران مردان و زنان بیکارشده آن دوره بودند و قبل از سال ۱۹۳۳ به این دو گروه پیوستند. پس از سال ۱۹۳۳ نیز بسیاری از کمونیستهای برجسته اردوگاه کمونیسم را ترک و در این دو گروه پذیرفته شدند. سازمان جوانان هیتلری که در سال ۱۹۲۶ تاسیس شد، طی شش سال توانست شمار اعضای خود را به ۵۵ هزار نفر در سال ۱۹۳۲ افزایش دهد.
بر اساس برآوردها نزدیک به ۷۰ هزار پسر و دختر، از سراسر آلمان به پوتسدام آمدند تا در بزرگترین رژه سیاسی جوانان در دنیا شرکت کنند. شعار این گروه بزرگ این بود: «از امروز علیه ارتجاع، از فردا برای انقلاب سوسیالیستی». شیراخ در این مراسم و در حضور شمار زیادی از کودکانی که به دلیل سوءتغذیه رنگ بر چهره نداشتند، به شدت علیه کابینه صدراعظم «فرانتس فون پاپن» موضع گرفت و گفت: «ما با دولتی متشکل از بارونها و گرافها هیچ وجه مشترکی نداریم.» شیراخ سپس «رهبر کارگران آلمان یعنی آدولف هیتلر» را نقطه مقابل دولت وقت عنوان کرد.
سازمان جوانان هیتلری با لابیگریهای خود موفق شد که برای جوانان نیازمند مقرری در نظر بگیرد و میزان این مقرریها به مراتب بیش از آن چیزی بود که سازمانهای از هم گسسته جوانان احزاب چپگرا در سال۱۹۳۳ موفق به برقراری آن شده بودند. برگزاری رقابتهای شغلی نیز به محبوبیت جوانان هیتلری افزود و در سال ۱۹۳۴ بیش از ۵۰۰ هزار و در سال ۱۹۳۷ نزدیک به ۱.۸ میلیون جوان در این مسابقات شرکت کردند و به همین خاطر بود که هیتلر طی حکمی آکسمن را به عنوان جانشین شیراخ به ریاست سازمان جوانان هیتلری منصوب کرد.
هیتلر پیش از آن یعنی در سال ۱۹۴۳ اعلام کرده بود که «بالاترین تکلیف» برای جوانان هیتلری در واقع تشکیل یگانهای عملیاتی از بهترین جنگاوران نسل آینده است.
پینوشت: نمونههای زیادی از این وقایع را هم میتوانید در کودتاهای تاریخ معاصر جهان ببینید که چگونه کودکان فرودست مورد سواستفاده دولتمردان و کودتاچیان قرار میگیرند.