کودکان کار، کودکانی بی روایت

  • Post category:مقالات

«چرا مخالف کودک همسری شدم»

داستان «هتاو»، داستان دختربچه‌ای است به‌نام هتاو (آفتاب) که در یکی از روستاهای کرمانشاه زندگی می‌کرد…..هتاو را به خداداد می‌دهند با این قرار كه تا بزرگ نشده به او دست نزند اما بعد از مدتی خداداد، با تحریک پدرش ویس‌مراد، هتاو را به پستو می‌برد…..دخترك به سبب كم سن و سالی و ناآمادگی جسمی شروع به خونریزی شدید می‌کند…. و تا او را به شهر برسانند بین راه می‌میرد.

دختر را به میدان دهكده می‌آورند تا به رسم و شیوه روستا «چمر» برایش بگردانند و مراسم عزایش را مفصل برگزار كنند. هتاو قربانی روابطی در ورستا می‌شود كه بی پولی و قرض ایجاد می‌كند. پدر هتاو به ویس مراد، پدر خداداد، از طرفی مقروض بوده و از طرفی برای باز پرداخت قرض و هم پول بیشتر به این وصلت رضایت داده است. ولی مراد هم دو دستی به صورت خودش كوبید و نالید عروس كوچولویم، عروس قشنگم، نازنینم، بدبختم این چه غلطی بود كه كردیم. همه سرشان را روی سینه هتاو گذاشته و گریستند. باد می وزید و دهكده به سر و روی خودش خاك می‌ریخت. دیوارهای ده كه وصله‌های ­تازه‌ای از كاهگل داشتند، ساكت زیر آفتاب ایستاده بودند و مردم ده دردمند و غمناك به جنازه«هتاو» نگاه می‌كردند­.

حدود بیست سال پیش بود که این داستان را از علی‌اشرف درویشیان خواندم. پس از خواندن آن بود که هروقت درباره کودک همسری می‌شنوم و یا می‌خوانم، ناخودآگاه هتاو در ذهنم می‌چرخد. آنقدر پررنگ در ذهنم حک شده است که قوانین موافق و یا مخالف کودک‌همسری برایم بی معنی است. تنها چیزی که می‌دانم کودک همسری، یعنی هتاو و سرگذشت اوست. من مخالفم با تجربه هتاو. پر از خشم می‌شوم وقتی نام کودک همسری را می‌شنوم. اما چرا؟

زیرا از نگاهِ منِ نویسندهِ این متن، روایت‌ها مهم‌تر از قانون هستند. قانون‌ها عموما بر اساس روایت‌ها وعرف می‌توانند تغییر کنند. و هزار دلیل دیگر که اینجا، جای بحث درباره آن نیست. البته این را هم بگویم، قانون مهم است و صد البته خیلی مهم، اما این را به یاد بیاوریم قانون امکان فرار را هم باز می‌گذارد اما روایت نه.

در بحث کودکان علاوه بر نداشتن قانون و یا عدم اجرای همین قانون اطفال و نوجوانان، اگر خوب دقت کنید، ما روایت نداریم و اگر هم باشد تعداد آنها بسیار کم است. روایت‌هایی که بتواند عرف جامعه را تحت تاثیر قرار بدهد. چند گزارش پراکنده را با جستجو در اینترنت و یا روزنامه‌ها خواهید دید. اکثر آنها با کلمات سرد و تکراری ی مانند دستان دخترک یخ زده بود،  پسرک نان‌آور خانواده است و …. پیدا خواهیم کرد. همانطور که از نام آنها مشخص است، این نوشته‌ها گزارش هستند و نه روایت.

یکی از مشکلات دیگر این است که موضوع انسانی کودک کار به رقم و آمار تبدیل شده است. گویا اعداد باید حساسیت مخاطب را برنگیزند.

راستش را بخواهید تمام این‌ها زودگذر است و تنها روایت خواهد توانست برای سال‌ها در جامعه ماندگار شود.